دیشب....
همه ی کاغذ های کذایی کوتاهی های زندگی کرم خورده ام را سوزاندم
همه ی برگهای دفتر خاطرات سالهایی که گذشت
در آتش چهارشنبه سوری سوخت!
من لبخند زدم..... از سوزاندن اسمت لذت بردم
من خندیدم.... شادی وصف ناپذیری بود تماشای خاکستر رویاهایت
من نگاهت را،لبخندت را،شکوه غرورت را، اعجاز کلامت را،باورها و دروغهایت را.... خاکستر کردم
دیشب،ماه از پنجره ی خیالم با چشمهای باز نگاهم می کرد
حتی دود خاکستری خاطره هایم مانع از بستن چشمان از حدقه در آمده اش نشد
اولین باری بود که از استشمام آن همه خاطره ی دود شده سرفه نکردم
برعکس..... هوای تو گلویم را می آزرد
کبریت اول..... روی خط اول ..... بنام تو.....
کبریت دوم..... روی دوستت دارم های من
کبریت سوم...... روی عاشقانه هایت
چهارمین کبریت بر سرتاسر مخیله ی کرم کاغذی....
کاش همان چند سال پیش سوزانده بودمت از لحظه هایم!
چه سبک بالی بی وصفی
چه حزن آلود می سوزند و چه با ترحم نگاهشان می کنم
شعله زرد .... زردی من از تو
می پرم از روی خاکستر های به نیمه رسیده
شعله سرخ ..... سرخی تو از من
جوانه ی سرخ طلوع در قلبم تازه دمیده
و این شعله ی آبی.... نکند احساس زلال آبگونه ام در حال سوختن است؟؟؟؟
نکند بخشی از این خاکستر ها قلبم را فریاد می زند؟؟؟؟
اما نه.....
قلبی که برای تو می تپید هنوز اینجاست ولی تو سوختی و خاطراتت
و تپیدن برای انسان سوخته بی فایده!
جارو زدم خاطراتت را
من آتش زدم، خاکستر شدم و پاکت کردم!
و پاک شدم از خاطراتت
و خواهم ماند و مانم خواه!
پی نوشت اول:خدا وکیلی دیشب تلویزیون ایران رو دیدید؟؟؟؟ انگاری همه ی اون کسایی که می رن چهارشنبه سوری قشر 5 تا 15 سال هستن که سعی می کرد با پخش کارتون اونها رو پای تلوزیون نگه داره! Toy story گذاشته بود با سانسور! حتی به کارتون هم رحم نکردند!
پی نامجو نوشت: چه می کنه این بشر با آهنگ هاش!