کابوسی از جنس کاکتوس
سخت بود و تیز
تیشه هایی که به ریشه ام می زدی
من در تمنایت و تو برایم لاف عشق می زنی؟
من در فراقت و تو سنگ_سیب_ دختر_ همسایه را به سینه میزنی؟
.....
آغازم غنچه گلی عنابی و انتها...
نه من ماندم و نه شور شیرینم
تویی که دست_ باغبانی ات هم بر نوازشم نرفت
با کدامین دست، تنم را به خارها می آرایی؟
که یکی پس از دیگری زینت شبها و روزهایم شده اند
....
و من در کویر مهربانی ات
غنچه گلی باشم در انتظار باران؟
زهی خامترین_خیالهایت!
کاکتوس میشوم از خارهایی که بر تنم نشاندی
تیغ می شوم بر این بوته ها
نمی میرم ز بی آبی
من در تنم یادگارانی دارم
از جنگ با بی وفایی های تحمیلی تو
اینبار هم من بردم!

پی مزخرف نوشت: بچه های کشاورزی توی این هفته یه نمایشگاه کاکتوس گذاشته بودن توی دانشگاه. کاکتوس_ کارتون میگ میگ هم داشتن! همون الهام بخش این مثلا شعر شد......
پی تودهنی نوشت: خادمی طبق معمول یه مساله سیاسی رو تا ته باز کرد و واسه پس زمینه اش رو کرد طرف بهنام و گفت: من میدونم تو ضد انقلابی هستی. بهنام در جواب گفت: استاد..... من؟؟؟؟ واسه چی باید ضد انقلاب باشم وقتی هر لحظه آرزو میکنم که انقلاب بشه؟؟؟؟ برادر بهنام ازآنجا که حرفتان بسیار متین بود از همین جا دستان شما را می بوسیم.... هرچند بر این کار رغبتی نداریم!