یاد گرفتم که شبو زود بخوابم تا صبح کله ی سحر بیدار بشم

ولی عادت کردم که دیر بخوابم و یکی دو ساعت اسیر رویاهام بشم و صبح.... با یک کابوس بیدار شم....

یاد گرفتم که وقتی بیدار میشم صورتمو بشورم و موهامو شونه بزنم

ولی عادت کردم که شلخته و نا مرتب دکمه ی کامپیوترو روشن کنم و کامنت هامو چک کنم

یاد گرفتم که هر روز یک صبحونه ی مفصل بخورم

ولی عادت کردم که فلاسک چایی مو با خورم کشون کشون ببرم دانشگاه!

یاد گرفتم که هیچ کاغذی رو از دفترم پاره نکنم

 ولی عادت کردم که کاغذ های سیاه دفتر زندگیمو ریز ریز کنم

یاد گرفتم که با عینک آفتابی جلوی بارش نور زرد و بگیرم

ولی عادت کردم که توی آفتاب چشمامو ببندم و بجاش عینکو روی موهام تزئین کنم

یاد گرفتم چشمامو بروی حرفای سیاسی استاد ها ببندم

ولی عادت کردم آخرش یه تیکه بپرونم تا خیالم از وجدان نا آرومم راحت بشه!

یاد گرفتم که نگاهمو از نامحرم بدزدم

ولی عادت کردم که هر روز صبح وقتی از آسانسور طبقه ی پنجم بیرون میام دنبال یه جفت چشم سیاه باشم!!!

یاد گرفتم که کتابو از اول تا آخر بخونم تا از هیجانش کم نشه

ولی عادت کردم اول.... آخر کتابو بخونم.... بعد مقدمه.... بعد تازه شروع به خوندن بکنم!!!!

یاد گرفتم تا وقتی که کسی توی زندگیم نیومده حلقه نپوشم

ولی عادت کردم که با یک انگشتر سیاه خودمو به عقد خودم در بیارم!! کلید واژه: همون چوبی همیشگی!

یاد گرفتم ساده بپوشم

ولی به قول دوستام عادت کردم که دنبال مارک باشم!!

یاد گرفتم که دل کسی رو نشکونم

دل نمی شکونم

ولی عادت کردم کینه ی هر کی که دلمو میشکونه به دل بگیرم

تنها چیزی که با عادت های من تغییر نکرده اینه که ....

یاد گرفتم توی جمع بخندمو و غمهامو واسه ی تنهایی هام بذارم


پ.ن۱: آهای تویی که فکر میکنی باعث غمهای این روزهات منم... حلال نکن.... ولی به قول خودت خواستم یه تلنگری باشه که خودتو عوض کنی.... بازم به قول خودت.... تا من و امثال من هستن دنیا همینه.... پس کم طاقت نباش و تحمل کن!!!!!

پ.ن۲: هیچی