پیانو...
وقتی دستانت پیانو را نوازش می کرد
شور می آفریدی و در من شعر
غرق ترانه بودی و من محو تماشایت
رقص دستانت که تمام شد
نگاهت سوی دیگر رفت و
رقص تشویق دستانم را ندید
و من چند سالی است که دستانم را در جیب هایم پنهان کردم
مبادا گرمای آن به گونه هایم سرخی عشق بپاشد!
"آشفته"
پی نوشت: بدون شرح است.... البته تقدیمی به یک دل آشنای قدیمی و دوستی در اکنون...
+ نوشته شده در شنبه بیست و چهارم تیر ۱۳۹۱ ساعت 21:49 توسط فرشته
|